• وبلاگ : سنگــر انفـــرادي
  • يادداشت : هشدار !
  • نظرات : 2 خصوصي ، 5 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    ايثار

    از بارزترين مفاهيم و درسهاي عاشورا، «ايثار» است.ايثار يعني فداکاري و ديگري رابر خود مقدم داشتن و جان و مال خود را فداي چيزي برتر از خويش کردن.در کربلا، فداکردن جان در راه دين، فدا کردن خود در راه امام حسين «ع »، به خاطر حسين، تشنه جان دادن و... ديده مي شود.امام حسين «ع » جان خود را فداي دين مي کند، اصحاب او، تازنده اند، نمي گذارند کسي از بني هاشم به ميدان رود، تا بني هاشم زنده اند، آسيبي به حسين «ع » نمي رسد.شب عاشورا که امام، بيعت را از آنان بر مي دارد که جان خويش رانجات دهند، يکايک برخاسته، اعلام فداکاري مي کنند و مي گويند: زندگي پس از تو را نمي خواهيم و خود را فداي تو مي کنيموقتي مسلم بن عوسجه بر زمين مي افتد، درآخرين لحظات به حبيب بن مظاهر وصيت مي کند که تا زنده اي مبادا دست از ياري حسين برداري، جانت را فداي او کن. برخي از ياران امام حسين، هنگام نماز ظهر، جان خويش را سپر تيرهاي دشمن مي کنند و امام نماز مي خواند. عباس «ع » بالب تشنه وارد فرات مي شود و چون مي خواهد آب بنوشد، ياد لبهاي تشنه حسين و اطفال افتاده، آب نمي نوشد و به خويش نهيب مي زند که آيا آب بنوشي، در حالي که حسين «ع » تشنه و درآستانه مرگ است؟ .

    لبيک يا خامنه اي

    سلام همسنگرگرامي، خدا قوت؛

    حضرت امام حسين(ع): اى مردم در خوبيها با يکديگر رقابت کنيد و در بهره گرفتن از فرصت‏ها شتاب نماييد و کار نيکى را که در انجامش شتاب نکرده ‏ايد، به حساب نياوريد. ارشاد القلوب ديلمى، ص 73

    فرارسيدن ماه حزن و اندوه، ماه محرم بر شما تسليت باد.

    ما به روز هستيم و منتظر حضور سبزتان؛ از وب سايت ما بازديد فرماييد .

    سلامتي آقا وليعصر حضرت امام مهدي (عج) و نايب برحقش حضرت امام خامنه اي صلوات

    شادي روح ملکوتي حضرت امام خميني(س) و شهيدان صلوات.


    مروز دلم گرفته. نمي?دانم شايد بيشتر به خاطر كتابي بود كه حالم را دگرگون كرد. كتاب از كساني نوشته بود كه نمي?شناختمشان? اما هر موقع كه اسمشان مي?آمد? ضربان قلبم شديدتر مي?شد و دلم هري مي?ريخت. با اين حال كه نمي?شناختمشان و اصلا? لحظه?اي با آنها زندگي نكرده بودم? ام?ا... هر چه بودند? دوستشان داشتم.

    نمي?دانم براي چه دوستت داشتم. من تو را نمي?شناسم و حتي نمي?دانم اسمت چيست؟ قصه?هاي زيادي شنيده بودم? اما تو قصه نبودي? تو را هر كه شنيد? گفت افسانه است? اما هر كه تو را به چشم خود ديد? گفت: ناممكن را به چشم ديدم. قهرمان قصه?هايم همه درشت هيكل بودند و زيبا با اسباني سفيد? اما تو رازدار اين دنياي فاني? فقط يك قلب داشتي؛ قلبي به بزرگي دريا و به زلالي چشمه?هاي جوشان.

    مي?داني! براي اين دوستت دارم كه بوي حسين مي?دهي؛ ياد و خاطره?ات بوي كربلا مي?دهد و بوي عباس.

    حالا فهميدي براي چه دوستت دارم...

    به خاطر اينكه شهيدي!

    <\/h2>