• وبلاگ : سنگــر انفـــرادي
  • يادداشت : پدري به وسعت آسمان
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    لدادگي

    بايد ‌از خودم هجرت‌ كنم سبك مثل... پر‌

    اگر سوداي ليلي درسرت افتاد، مجنون شو

    كه هرشهري به صحراي‌جنون،‌ دروازه‌اي دارد

    «هركس درطلب من بيايد ، مرا مي يابد و هركس مرا بيابد،

    مرا مي شناسد و هركس مرا بشناسد، عاشق من

    مي‌شود و هركس عاشق من‌شود، من او راعاشق

    خواهم شد و هركس كه من عاشق او شوم،

    اورا خواهم كشت وديه‌ي او را خواهم داد و ديه‌ي

    او خود من هستم.» {حديث قدسي}

    با شنيدن اين حديث قدسي، يه حسي درون من

    بيدار شد، يه حس عجيب و غريب !

    خدايا !وقتي در سايه‌ي وجودت آرامش مي‌گيرم،

    انگار هيچ وقت متولد نشدم،انگارهيچ وقت وجودم

    متحمل هيچ درد و رنجي نشده، انگار هميشه فقط

    من بودم و تو. چقدر لذت بخشه، رسيدن به اين نقطه

    كه هميشه تو هستي و توي لحظه هاي دلتنگي

    و تنهايي حضور داري. حضورت را در قطره قطره‌ي اشكم

    حس مي‌كنم. وقتي از ياد تو لبريز مي‌شوم، مطمئنم كه

    خوشبخت ترين آدم روي زمينم. اي كاش مي‌شد

    فقط يك بار و يك لحظه از يه دريچه‌ي ديگه، از روزنه اي

    بالاترازهمه‌ي روزنه ها، به زندگي و بودن و شدن، فكركرد.

    متأسفانه ما آدم ها توي دنياي واقعي خودمون

    زندگي نمي كنيم، حتي بعضي ها از خودشون هم

    فراري هستند، منظورم خود خودشونه، نه چيزي كه

    نشون مي دن. من تازه فهميدم كه عاشقم.

    آري خداوند تنها معشوقيه كه خودش به عاشقش

    براي رسيدن به عشق،ياري مي رسونه.


    هر چقدر جلوتر مي ري، اشتياقت بيشتر مي شه و

    از چيزي هم نمي ترسي و تازه از كوتاهي هاي خودت

    شرمگين مي شي و اينكه چقدر دير فهميدي راه درست

    كدومه. الان حال عجيبي دارم؛ حال آدمي كه مي خواد

    از همه ي دنيا، دست بكشه. دل كندن و بريدن، همون

    ماجراي هميشگي انتهاي دلدادگي هاست و چقدر

    سخته بريدن، بريدن از همه ي چيزهاييكه يه عمر

    بهشون دل بستي. كاش مي‌شد يه لحظه و فقط

    يه لحظه دور از همه‌ي دغدغه ها به سفر فكر كرد،

    بدون هيچ حسرتي براي راه هاي نرفته و حرف هاي

    نگفته. دوست دارم خودمو براي سفر آماده كنم.

    مي دونم بايد از خودم هجرت كنم تا به خود‌خودم برسم.

    آري بايد بار سفر ببندم. دلتنگي ها و دلواپسي ها فقط

    كوله بارم را سنگين مي كنند. کوله باري سنگين از گناه
    وخالي وسبک همچون پر از نيکيهاوخوبيها